۱۳۹۱ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

کافی


يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند.
 
من: رز، بابت درگذشت پدرت واقعن متأسفم.
رز: ممنون از همدردیت مهدی. دوستان و خویشان زیادی این چند روز آخرباهاش بودند و طرف ما این مسئله خیلی مهمیه.
من: پدرت لحظات آخر چی می گفت؟
رز: گفت: "به زندگی ام که نگاه می کنم آدم هایی رو می بینم که الهام بخش من بودند و آدمهایی که من الهام بخش آن ها بودم، چنین چیزی کافیه برای این که بگم زندگی خوبی داشتم." بعد هم خوابید. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر