۱۳۹۵ مهر ۲۵, یکشنبه

از نو عالمی



نمایش Brave New World برگرفته از رمان مشهور آلدوس هاکسلی را در تورونتو به اجرا گذاشته اند. دنیایی سلسه مراتبی، با ثبات و کارآمد در آینده ای دور که عشق و خلاقیت را بر نمی تابد.

من خیلی پیشترها ترجمه سعید حمیدیان از این رمان را با عنوان"دنیای قشنگ نو" خوانده بودم و مثل اکثر خوانندگان فارسی رمان تجربه خواندن این کتاب برایم تاثیرگذار بوده است. حمیدیان از واژه سازی و استفاده از زبان روزمره در ترجمه ابا نداشته است. در پایان کتابش هم توضیحی دارد برای چرایی انتخاب این عنوان. هر چند پیش از مطرح کردن دلیل دلیرانه اش می نالد که مشکلات ترجمه چنین کتابی بر هر "فارسی کننده ای" عیان است. او توضیح می دهد که Brave دو معنا  دارد یکی شجاع و دلیر است و دیگری قشنگ و زیبا و پر زرق برق که در ادبیات کلاسیک انگلیسی به کرات به این معنای اخیر کار گرفته شده است، از جمله در نمایش طوفان شکسپیر که کل عبارت  Brave New World در یکی از فرازهای آن به کار رفته است:
میراندا یکی از شخصیت های نمایش که در جزیره ای زندگی می کند وقتی که طوفان کشتی شکستگانی را به جزیره می اندازد ذوق زده از دیدارشان می گوید:
O wonder!
How many goodly creatures are there here!
How beauteous mankind is! O brave new world,
That has such people in't.
که حمیدیان این گونه ترجمه اش کرده است:
چقدر مخلوقات خوب در این جا فراوانند!
انسانیت چه زیباست! آه ای دنیای قشنگ نو،
که یک چنین مردمانی داری.
و به این ترتیب چون ترجمه صحیح این فراز می شود "دنیای قشنگ نو" حمیدیان این عبارت را برای عنوان ترجمه اش انتخاب کرده است.  البته با توجه به این که، در نمایشنامه طوفان، این کشتی شکستگان پناه آورده به جزیره در باطن مردمان پلید و خیانت بازی هستند، عبارت شکسپیر طعنه ای هم در خودش دارد.

من نگاهی انداختم به ترجمه های کتاب به زبان های دیگر. ترجمه های عربی عنوان رمان هم متنوع هستند. عالم شجاع، عالم رائع و عالم طریف هر سه به کار گرفته شده اند. طریف انتخاب جالبی ست چون از قرار هم به معنای غرابت است و هم نوزادگی. اما عالم رائع توجه خاصی می طلبد. عربی دست و پا شکسته من می گوید که کلام رائع همان چیزی است که ما در فارسی می گوییم جمله قصار. و این آن چیزی که من می خواهم در این جا توضیح دهیم. البته پیشش نگاهی بیاندازیم بر عنوان های ترکی و فرانسوی رمان. ترکی اش را هم گذاشته اند Güzel Yeni Dünya که می شود دنیای قشنگ نوی حمیدیان، هم گذاشته اند Cesur Yeni Dünya که می شود دنیای دلیر نو که حمیدیان پیشتر برایمان توضیح داده ترجمه مناسبی نیست. اما عنوان فرانسه خیلی جالب است Le Meilleur des mondes که ترجمه تحت الفظی اش می شود "بهترین جهان ها" که اشاره دارد به این ادعای فیلسوف آلمانی لایب نیتس که جهان واقع بهترین جهان از میان جهان های ممکن است. ولتر این ایده را به شکل طنز آلودی در کتاب "کاندید یا ساده دل" به کار گرفته است. ترجمه فرانسوی عنوان هیچ کاری به شکسپیر ندارد اما تجربه ای را به خواننده فرانسوی زبان منتقل می کند که عنوان انگلیسی می کند و آن این است:
فرض کنید شما انگلیسی زبان کتابخوانی هستید. روزی رمانی در کتابفروشی می بینید که  عنوانش هست Brave New World. چیزی هم راجع به محتوای داستان رمان نشنیده اید. یاد نمایش نامه طوفان شکسپیر می افتید و طعنه دنیای قشنگ نو در آن نمایش نامه انتظاراتی را برایتان فراهم می کند. در عین حال تلویحن این را هم درک می کنید که نویسنده با ادبیات کلاسیک آشنایی دارد. حالا فرض کنید که شما فرانسوی زبان کتابخوانی هستید.روزی رمانی در کتابفروشی می بینید که عنوانش هست Le Meilleur des mondes. یاد داستان کاندید یا ساده دل ولتر می افتید و طعنه بهترین عوالم در آن داستان برایتان انتظاراتی را فراهم می کند. در عین حال تلویحن این را هم درک می کنید که نویسنده فرانسوی شده با ادبیات کلاسیک آشنایی دارد.
عالم رائع عربی هم که شاید بشود گذاشتش "دنیای قصار" تا حدودی این کار را می کند. طعنه آمیز است و به برخی مفاهیم کلاسیک اشاره دارد. هیچ کدام از دو ترجمه فارسی و ترکی این کار را نمی کنند، هر چند شاید از نظر واژه گزینی دقیق باشند.
این آن چیزی است که از نظر من در ترجمه مهم است. تنها قرار نیست که ببینیم اگر آن عبارت انگلیسی در فارسی یا ترکی بیان می شد با چه کلماتی ادا می شد. لازم است تا جایی که می شود تجربه خواننده زبان مبدا به زبان مقصد برگردد. حمیدیان از عبارت "فارسی کننده" به جای مترجم فارسی استفاده می کند که بسیار راه گشاست. فارسی کننده باید فارسی کند، منتها بعضی مواقع باید از نو فارسی کند.
من پیشنهادم برای عنوان این رمان این است: "از نو عالمی". اگر روزی فارسی زبان کتابخوانی رمانی بینند با عنوان "از نو عالمی" و چیزی هم راجع به محتوای داستان نداند، یاد بیت مشهور "آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست – عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی" خواجه می افتد و طعنه موجود در آن بیت هم برایش انتظاراتی را فراهم می کند. ممکن است حتی به این هم فکر کند که "آدمی دیگر بباید ساخت و از نو عالمی". در عین حال تلویحن این را هم درک می کند که نویسنده فارسی شده با ادبیات کلاسیک آشنایی دارد. 

پی نوشت: این یادداشت را لاله قدک پور در مورد کتاب ولتر برایم فرستاده است که این جا می گذارمش:

ولتر دو كتاب دارد كه يكي نام‌اش Candide,ou l'Optimisme است و ديگري نام‌اش L'ingénu است. اولي را بار اول جهانگير افكاري به نام "كانديد يا خوش‌بيني" ترجمه كرده است و دومي را محمد قاضي به نام "ساده‌دل" ترجمه كرده است. چند ترجمه‌ي ديگر هم از كتاب اول با عنوان "كانديد" و، دست‌كم يكي از آنها، با زيرعنوان "ساده‌دل" چاپ شده اند. اين است كه اگر كسي نداند گيج مي‌شود.

اما به گمان من هيچ‌كدام ساده‌دل نيستند.

كانديد بيشتر پاك‌دل است. اسم Candeur و صفت Candide را اگر براي شيئ غيرزنده‌اي به كار بري از سفيدي تمام و بي‌غل‌وغش آن خبر مي‌دهد. قهرمان داستان هم روح‌اش لوح سفيدي است كه تنها وقتي از بهترين دنيا بيرون مي‌شود دنيا را مي‌بيند. در پايان كار هم صفتي كه بهتر وصف‌اش مي‌كند خوش‌بيني است نه ساده‌دلي.

صفت Ingénu در اصل وصف كسي است كه آزاد به دنيا آمده است. در داستان هم نام سرخ‌پوستي است كه به اروپا رسيده و از قيد و بندهاي مردمان آن سرزمين رها است و هرچه به فكرش مي‌رسد را بي‌پروا مي‌گويد. بيشتر آزاده است تا ساده‌دل.

البته مي‌شود هر دو را ساده‌دل خواند. ولي خوب، ساده‌دلاني هم هستند كه غل‌وغش داشته باشند و تن به قيدوبند هم داده باشند.