۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

با گهرهای فراوان

يك خانم سرخپوستى هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبى برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند. 

رز: چرا داری غر می زنی؟
من: از دست این هوا. الان آفتاب بود؛ یک دقیقه رفتم بیرون مثل موش آب کشیده شدم.
رز: خب به قول اون رفیقمون بعضی ها بارون رو حس می کنن، بعضی ها هم فقط خیس می شن.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

In vino veritas


يك خانم سرخپوستى هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبى برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجین همسر رز هم از بومیان آمریکای شمالی است.  

من: ندیده بودم تلفن زدنت این قدر طول بکشه.
رز: با اوجین حزف می زدم. برای شما مردا باید هر چیزی رو چندبار توضیح داد.
من: جدن؟ چی رو براش توضیح دادی؟
رز: می گه حالا که ساعت کار هر دومون رو کم کردند، باید قید شراب خوب رو بزنیم و بریم سراغ جنس ارزون.
من: خب فکر کنم حق با اونه.
رز: همین دیگه. داشتم برای بار چندم براش توضیح می دادم که زندگی کوتاهتر از اونیه که آدم شراب نامرغوب بنوشه. باید از چیزهای دیگر بزنیم.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

خوابت را دیدم. ولی به خیر گذشت

این دفعه که به عنوان مترجم به یک جلسه ارزیابی رفته بودم آقای دکتر رواپزشک بود. گویا ارباب رجوع به دلیل مشکلات اقتصادی ای که در ایران بر سرش آمده بود و مشکلات عشقیای که در کانادا بر سرش آمده بود یک خواب راحت از چشمش پایین نمی رفت. دکتر جویای احوالات آفایارباب رجوع  بود و این که آیا هنوز کابوس می بیند یا نه و به دنبالش بد خواب می شود یا نه. این پرسش ها را ترجمه که کردم آقای ارباب رجوع  گفت: "پریشب خوابش را دیدم. ولی به خیر گذشت"