۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

حیای گربه


١-  خصوصیاتی هستند که من چون در خودم ندارمشان، دیدنشان در دیگری باعث انبساط خاطر است. به دلیل تنبلی ذاتی و بدبینی درونی شده، از دیدن آدم های با پشت کار و خوشبین لذت می برم. در عین حال، من جز آدم های هستم که باب هفتم از گلستان سعدی در آداب تربیت را اصلن جدی نمی گیرند و ضرب المثل های فارسی را هم تحت الفظی معنی نمی کنند. دیدن کسانی که این کارها را می کنند هم لذت بخش است.

٢- سروش دباغ نامه ای نوشته درباره حکم اخراج نهایی اش از موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران. خبر بسیار تأسف برانگیزی است. دباغ در همین نامه شمه ای از پشت کار و خوش بینی اش را بیان کرده است. در ادامه کارهایی که روی فلسفه ویتگنشتاین ها انجام می داد، ترجمه رساله منطقی-فلسفی را شروع کرده و به اتمام رسانده است. بعد دچار مشکلاتی می شود که ذره ای از آن را ذکر می کند و نتیجه آن می شود که جامعه منطقی-فلسفی فارسی زبان از یک ترجمه دقیق از یک اثر کلاسیک و حضور یک استاد موشکاف، پرکار و بااخلاق محروم می ماند. به نظر من هوشمندانه ترین فراز این نامه آن جاست که توضیح می دهد چرا نیامدندش به انجمن حکمت و فلسفه موجه است و عبارت دیوان سالارانه "غیبت ناموجه" را به سخره می گیرد: تهدید جانی موجه ترین دلیل برای این امر است که کسی جایی که جانش در خطر است آفتابی نشود. دباغ در عین حال معتقد است که در آینده ای نه چندان دور زمستان استخوان سوز سپری می شود و روسیاهی به ذغال می ماند و دانشگاهیان به آشیانه دانشگاه بر می گردند. خوشبینی اش هم مانند پرکاری اش ستودنی است.

٣- سوال اصلی نامه سروش اما شاید این باشد: " نمی دانم رؤسایی چون عبدالحسین خسروپناه و فرهاد دانشجو و صدرالدین شریعتی که ظفرمندانه حکم اخراج  همکاران خود را امضاء می کنند، در دل سکوت شب و در خلوت با وجدان خود چگونه کنار می آیند؟" علیرغم همه احترامی که برای همکار سابقم قائلم باید بگویم که من فکر می کنم گلستان سعدی  و قابوس نامه را زیاده از حد جدی گرفته است. آیا واقعن فکر می کند مومنین در دل شب با خود خلوت می کنند و ناگهان بار وجدان بر دلشان سنگینی می کند و از این رو به آن رو می شوند؟ اولن این چه نوع وجدانی است که فقط شب ها ممکن است سنگین شود؟ من خودم آدم هایی را می شناسم که وجدانشان سر ظهر یقه شان را می گیرد. دوستی دارم که هر وقت پانزدهم ماه می افتد به چهارشنبه، در کل روز چنان درد وجدانی می گیرد که بیا و ببین. بعد هم این ماجرای خلوت کردن در دل سکوت شب. فکر کنم مال همان زمان های شیخ اجل است. الان محله ما را که هر گوشه اش را کوبیدند و دارند ساختمان می سازند در نظر بیاوریم خبری از سکوت شب نیست. خب اگر حجت الاسلام خسروپناه به جای قم بیشتر تهران بماند که جا برای تفکر در سکوت شب باقی نمی ماند. اگر افراد فوق الذکر آن قدر سرشان شلوغ بود که وقت سر خاراندن نداشتند چه کار باید بکنیم؟  اگر اهل و عیال مانع خلوتشان شدند چه؟ انگار چیزی داریم به اسم وجدان که در دل خلوت شب سراغ آدم می آید. از نظر من، مومنین واقعی، چندان نگران این نوع وجدان دنیوی نیستند چرا که حالا اگر هم این درد وجدان در این دنیا سراغشان بیاید دربرابر حدیث هول قیامت قابل چشم پوشی است، مهم این است که آدم سنگ هایش را با پروردگارش باز کرده باشد نه خودش. بعد هم ادامه داده است که : " اگر فردای روزگار، فرزندانشان از ایشان بپرسندآن ایامی که سمت داشتید و رئیس بودید، چرا چنین احکامی را امضاء کردید و عذر همکاران خود را خواستید، چه پاسخی می دهند؟" اول از کجا معلوم که فرزندانشان چنین سوالی بکنند. این دوره و زمانه که خانواده های ایرانی شده اند جگر زلیخا و هر عضوشان یک سر دنیاست، بعید است که بچه ها مکالمه هفتگی یا ماهانه با پدر و مادر را به وضعیت همکاران سابق این عزیزان اخثصاص دهند. من که هرگز از والدینم نپرسیدم دربرابر اخراج همکارانتان چه کردید. الان هم اگر آن خدابیامرزها زنده بودند و من این ور آب بودم و آن ها آن ور آب، از آلودگی هوا و قیمت نان می پرسیدم. دور و وری هایم هم چنین سوالاتی نمی کنند. نمی دانم سروش این سوال را از والدینش پرسیده یا نه. در ثانی، جواب هم که از قبل معلوم است. "شرایط به گونه ای دیگر بود. اوضاع مثل الان نبود. نمی شود با عینک امروز آن را روزها را نقد کرد و از همه دندانشکن تر این که: تکلیف احساس کردم که آن گونه عمل کنم". به هر حال مومن باید جوری رفتار کند که از پس صحرای محشر خدای رحمان به درد و داغ نیاندازدش. اگر تکلیف آدم این باشد که به آن گونه رفتار کند که می کند، دیگر وجدان شبانگاهی و سوال اولاد حرف مفت است. فکر هم نکنید تکلیف لزومن از خیلی بالا می آید. فرد خودش ممکن است به صرافت بیفتد که تکلیف است چند وقتی در دانشگاه را ببندیم.

٤- "فردا روزیکه قصه دانشگاه ها و آموزش عالیِ این دوران نوشته شود، نمی دانم تاریخ چه قضاوتی در حق کسانی چون خسروپناه و دانشجو و شریعتی خواهد کرد و چگونه از ایشان یاد خواهد کرد" این هم سوال ساده ای است: "عبدالحسین خسروپناه در ١٣٩١ طی حکمی از سوی کامران دانشجو وزیر علوم، تحقیقات و فن آوری، به ریاست موسسه حکمت و فلسفه ایران گماشته شد. حکم اخراج نهایی سروش دباغ از آن موسسه به دلیل غیبت غیرموجه در زمان ریاست ایشان امضا شد" همین و بس. تاریخ قضاوت نمی کند. آدم ها بر مبنای واقعیت های تاریخی قضاوت می کنند. بالاخره صلاح انجمن خویش خسروان دانند.

٥ – علیرغم تلخی ماجرا، من از این که سروش دباغ نامه را در فضای عمومی منتشر کرده است بسیار خوشحالم. برای جلوگیری از تکرار چنین وقایع دردناکی که همان طور که در نامه اش نوشته سنت چندین ده ساله در ایران دارند خیلی باید کار کرد. کار جدی. آگاهی فضای دانشگاهی را افزایش داد و همکاران را به دفاع صنفی از یکدیگر فراخواند. ماجرای آگاهی صنفی دانشگاهی هم فقط به اعضای یک دانشکده یا موسسه (یا پژوهشگاه) مربوط نمی شود. دانشمندان باید از آن چه در دانشکده ها و موسسات دیگر رخ می دهند آگاه باشند و در برابر آن چه "ناموجه" می یابند موضع بگیرند. اما موعظه های پایانی نامه دباغ به دلم نچسبید. "زمستان می رود و روسیاهی به زغال می ماند" را نباید خیلی جدی گرفت. برخی زمستان ها اگر کاری نکینم یا نمی روند یا هی بر می گردند. جملات قصار یک چیز است و زندگی واقعی چیز دیگری. هیچ دیزی سرایی در سرتاسر ایران را نمی شود سراغ گرفت که کارکنانش اگر گربه ای وارد مطبخشان شود، به جای آن که با لنگه کفش بیرونش کنند، دل به امید حیای حیوان زبان بسته ببندند. 

۶ نظر:

  1. تحلیلی واقع بینانه از نامه‌ای سمبولیک! :)

    واقعیت در مقابل سمبولها خیلی نو و دوست داشتنی به نظر میرسه..حتی اگه تلخ باشه.. مثل شکلات تلخ که اصیل و هیجان انگیزه!

    پاسخحذف
  2. طنز شیرین و خوش مقصودی بود

    پاسخحذف
  3. "هیچ دیزی سرایی در سرتاسر ایران را نمی شود سراغ گرفت که کارکنانش اگر گربه ای وارد مطبخشان شود، به جای آن که با لنگه کفش بیرونش کنند، دل به امید حیای حیوان زبان بسته ببندند."

    و اگر چنین نشد، بدانید که یا گوشت گربه حلال شده است و یا مردم از گرسنگی به گوشت گربه هم راضی شده اند!!

    پاسخحذف

  4. Egypt clinics
    افضل المراكز لخدمات العنايه والتجميل للرجال والسيدات وزراعه الشعر

    http://rianariana.bravesites.com/
    https://slashdot.org/~riana.m/firehose
    https://rianariana1.livejournal.com/
    http://www.egypt-clinics.com

    پاسخحذف