۱۳۹۱ دی ۱۶, شنبه

کهربا

يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند.  اوجین، همسر رز هم از بومیان آمریکای شمالی است.

رز: دیروز زنگ زدم برای تو و محسن کلوچه بیارم جواب ندادی.
من: آره راستش برف جلوی در رو پارو کرده بودم. خیلی خسته بودم، از هوش رفتم.
رز: از شدت خستگی دو روز خوابیدی؟
من: خیلی برف بود. تو نشده از شدت خستگی زیاد بخوابی؟
رز: به خاطر زندگی در برف که نه. فکر کنم بتونی حدس بزنی که ما به این چیزها عادت داریم. ولی دفعه اولی که اوجین رو تو زندگیم دیدم خیلی بهم فشار اومد. من پشت دخل بودم  و اوجین اومد رفت ته سالن نشست. خیلی سخت گذشت که کلن کارمو ول نکنم و نرم اون ور سالن نزدیکش بشینم. بعد از شدت خستگی دو روز خوابیدم. 

۱ نظر: