۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

تو نیکی می کن و در دریاچه اونتاریو انداز


این بار که به عنوان مترجم به یک جلسه ارزیابی مستقل رفتم، ارزیاب فیزیوتراپ بود و مصدوم نقاش. آقای نقاش با یک اتوبوس مدرسه تصادف کرده بود و نمی توانست درست راه برود. ولی سر حال بود. آقای قیزیتراپ که آمد فرصت ترجمه کردن پیدا نکردم. آقای نقاش با انگلیسی خیلی خوب جواب تمام سوالات آقای فیزیتراپ را داد. در طول جلسه متعجب بودم که اصلن چرا به شرکت بیمه اش گفته است که مترجم احتیاج دارد. جلسه که تمام شد آقای نقاش از من معذرت خواست که حوصله ام سر رفته است. من حوصله ام سر رفته بود ولی ناراحت نبودم، بیشتر متعجب بودم. از آقای نقاش پرسیدم چرا تقاضای مترجم داده است حالا که انگلیسی اش این قدر خوب است.
"دکتر خانوادگی ام هم همین را گفت. گفت مترجم احتیاج نداری. من هم بهش گفتم دکترجون! پول مترجم در تمام حق بیمه هایی که این سال ها داده ام محاسبه شده است. بگذار یکی دیگه هم نون بخوره."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر