۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

راهی رنگین کمان

يك خانم سرخپوستى هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبى برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجین همسر رز هم از بومیان آمریکای شمالی است.  

من: رز، چرا یک دفعه هول شدی؟
رز: مگه رنگین کمون به این بزرگی رو نمی بینی؟ باید به اوجین زنگ بزنم پاشو بیرون نگذاره.
من: رز! رعد و برق خطرناکه. از اونم در واقع فقط برقش خطرناکه. رنگین کمون یعنی رعد و برق تموم شده.
رز: تو اوجین رو نمی شناسی. چشمش به رنگین کمون که می افته هوش و حواس از سرش می پره. همین جوری راه می افته به طرف رنگین کمون. هیچ چیز هم نمی تونه حواسش رو بیاره سر جاش. از جمله بوق ماشین ها.

۲ نظر: