۱۳۹۹ تیر ۱۴, شنبه

خانه-کاری و رونق "محله"


کمی بیش از پنجاه سال پیش، در سال ۱۹۶۹، آلن کیرون مقاله ای در واشنگتن پست نوشت و نامی تازه برای یک حوزه جدید تعاملات بشری پیشنهاد داد: دامینتیکس (Dominetics). دامینتیکس که ترکیبی است از Domicile به معنای خانه و کاشانه به همراه الکترونیک قرار بود حوزه ای باشد که به مطالعه استفاده از فن آوری های تازه در انجام مشاغل بدون ترک خانه بپردازد. به این معنی شاید بشود برایش معادل "خانه-کاری" را گذاشت. این نوشته به این پرسش می پردازد که آیا باید نسبت به تبعات روانشناختی خانه-کاری نگران باشیم و پاسخش آن است که نه نباید نگران باشیم اگر راه حل های موثر جایگزینی برای پاسخ به نیازهای روانی هنگام خانه-کاری دست یابیم.

اول باید توجه کنیم که "دور-کاری" لزومن خانه-کاری نیست. اگراصطلاح  "برون-کاری" برای کارکردن از بیرون خانه استفاده کنیم، دور-کاری هنوز می تواند از راه دور انجام شود و نه حتمن از خانه. دولتی می تواند از برخی شهروندانش بخواهد یا برایشان تسهیلات و مشوق هایی فراهم کند که به جای حضور در ادارات شهرهای پر جمعیت در ادارات شهرهای کوچکتری به رتق و فتق امور مربوط به ادارات شهرهای بزرگ بپردازند. این هم دور-کاری است و هم برون-کاری. یا نمونه دیگرش شرکت هایی هستند که بابت هزینه پایین تر حقوق انسانی یا اجاره دفترهای تجاری به شهر یا کشور دیگری نقل مکان می کنند ولی همچنان به کارهای مربوط به شهر و کشور مبداء می پردازند. در این نمونه ها، کارمندان به کاری می پردازند که به حوزه ای "دورتر" از حوزه حضور فیزیکی شان مربوط است، منتها همچنان در محل کارشان حاضر می شوند و لزومن از خانه کار نمی کنند.

شکل دیگری از دور-کاری زمانی رخ می دهد که شخص در مکانی جز سازمان کاری اش برای انجام کارهایی که بابتش حقوق می گیرد حاضر می شود. این مکان لزومن خانه شخصی کارمند نیست. مثل های دم دستی این نوع دور-کاری بسیار زیاد است. استادی که در قهوه خانه اسلایدهای درسش را تهیه و مرتب می کند یا معلمی که در کتابخانه برگه های امتحان  دانش آموزانش را تصحیح می کند، این نوع دوم دور-کاری را انجام می دهند. بسیاری از کسانی که برای رسیدن به محل کار باید مدت زیادی را در وسایل نقلیه عمومی سپری کنند، تمایل دارند این شکل دوم دور-کاری را تا حدی اجرا کنند و دست کم اگر کارشان به مطالعه و تحقیق نیاز دارد بخشی از آن مطالعه و تحقیق را زمانی انجام دهند که کسی دیگر دارد به محل کار می بردشان.

خانه-کاری اما حالت خاصی از دورکاری است که در آن کارمند از محل زندگی اش  کارش را انجام می دهد. ماجرای همه گیری ویروس کووید-۱۹ نقطه عطفی بود در رونق خانه-کاری. ادارات، قهوه خانه ها و رستوران ها، کتابخانه ها و حتی پارک ها تعطیل شدند و محل اقامت- حتی برای انجام کار- اهمیت حیاتی پیدا کرد. بسیاری از کارمندان اکنون از طریق رایانه و اینترنت شخصی و به احتمال زیاد از خانه شان به انجام وظایفشان می پردازد. معلمین و استادان دانشگاه از خانه و به صورت مجازی درس می دهند. رواندرمانگران از خانه و به صورت مجازی مشاوره می دهند. کارمندان شرکت های بیمه از خانه و به صورت مجازی با مشتریانشان در ارتباطند و قس علی هذا.

خانه-کاری را می توان به دو بخش تقسیم کرد: خانه-کاری جزئی و خانه-کاری تام. خانه-کاری جزئی زمانی رخ می دهد که شخص بخشی از کارهای مربوط به محیط کارش را در خانه انجام می دهد. همان طور که در بالا اشاره شد، خانه-کاری جزئی بسیار قدیمی است و به نوعی گره خورده با کارهایی که به نیروی فکر بیشتر وابسته است تا نیروی بازو. باز هم معلمی که ورقه های دانش آموزانش را خارج وقت اداری و در خانه تصحیح می کند یا محققی که بخشی از تحقیقاتش را در خانه انجام می دهد، یا نوازنده حرفه ای که در خانه تمرین می کند، خانه-کاری جزئی انجام می دهند. بسیاری از افراد در اکثر شغل های اداری ممکن است هنوز زمانی را در بیرون از سازمانشان برای جبران عقب ماندگی کارهای اداری اختصاص دهند؛ مثلن ایمیل های کاری را در خانه چک کنند، گزارش های کاری را در خانه تهیه کنند، سخنرانی هایشان را در خانه تمرین کنند، یا متن هایشان را در خانه ویرایش کنند. در مواردی هم که بلاهای طبیعی یا غیرطبیعی مانع از حضور فیزیکی افراد در محل کار می شود خانه-کاری جزئی برای چند روزی یک راه حل جایگزین است.

خانه-کاری تام زمانی رخ می دهد که کارمند همه کارهای سازمانی اش را از خانه انجام دهد. تا پیش از ماجرای همه گیری ویروس کووید-۱۹خانه-کاری تام به ندرت اتفاق می افتاد. در نگاه اول، دو توضیح برای این مسئله می توان ارائه داد: اول فراهم نبودن فن آوری ها و زیرساخت های لازم برای خانه-کاری تام. منتها شاید بشود گفت دلیل اصلی برای همه گیر نشدن خانه-کاری تام این دلیل اول نیست. حتی در کارهایی که کارمند قرار است با تلفن به سوالات مشتری ها جواب بدهد و فن آوری جز یک خط تلفن ساده مورد نیاز نیست شرکت ها از تسهیل کردن خانه-کاری تام ابا داشته اند. شرکت های پیشرو فن آوری اطلاعات مثل گوگل، توییتر یا شاپیفای مدت هاست که این زیرساخت ها را دارند ولی آن ها هم فقط همین اواخر تن به خانه-کاری تام داده اند. پس می شود گفت زیرساخت های فن آوری برای خانه-کاری در بسیاری از مشاغل مدت هاست که فراهم بوده است و نبود زیرساخت توضیح موجهی برای عدم رونق خانه-کاری تام نیست.
این جاست که دلیل دوم عدم همه گیر نشدن خانه-کاری تام خودش را نشان می دهد. مطابق ایده های سنتی مدیرت نیروی کار، کارفرما باید بر کارکارمندانش "نظارت" داشته باشد. در عموم موارد، این "نظارت" بی اغراق به "ناظر" بودن تعبیر شده است؛ یعنی کارفرما تنها زمانی می تواند مطمئن باشد که کارمندان کارهای محوله را تام و تمام انجام می دهند که بتواند ببیندشان. مطابق این توضیح، مقاومت در قبال خانه-کاری تام به اصول و ارزش های مدیریت نیروی کار بر می گردد. منتها این دلیل دوم هم نمی تواند توضیح دهنده همه ماجرای کم رونقی خانه-کاری تام باشد چرا که اگر کارمندی موظف باشد مجموعه ای از وظایف را در پایان شیفتش انجام دهد، امروزه، به کمک فن آوری اطلاعات، نسبتن راحت و ساده و بی دردسر می توان تشخیص داد که همه آن وظایف به انجام رسیده یا نه. اگر مسئله مدیریت سنتی مبتنی بر "نظارت" را کنار بگذاریم، حتی می شود ادعا کرد که کارفرمایان، در نگاه اول، از خانه-کاری تام منتفع می شوند چرا که وقتی تعداد کارمند حضوری کاهش یابد، به مکان های تجاری کوچکتری نیاز خواهد بود و به تبعش هزینه خرید یا اجاره و نگهداری این فضاها برای کارفرما کاهش می یابد. حتی استفاده از کیوبیکال ها برای کارمندان که در دهه های گذشته رخ داد و رواج یافت، ناشی از این تفکر است که کارفرما می تواند در هزینه فضای کار صرفه جویی کند؛ یعنی به جای آن که به هر کارمندی یک اتاق بدهد که مستلزم فضای کاری بزرگی است، تنها میزهای کار آن ها را تا حدی از هم جدا کند و بس.

 به نظر می رسد مقاومت در مقابل خانه-کاری بیش از آن که محصول یک عامل اقتصادی باشد که از جانب کارفرما اعمال می شود، محصول یک عامل روانشناختی بوده است. مطابق این ادعا، مقاومت در مقابل خانه-کاری شاید ناشی از نیازی روانی به تعامل با دیگران باشد و برخاسته از تلاش برای تجربه حس تعلق به گروه. هر چند حتمن کسانی پیدا می شوند که ترجیح بدهند در زمان کارشان با احدی تعامل نداشته باشند، کشش به تعامل با دیگران به احتمال زیاد از مهمترین عوامل کند کننده خانه-کاری تام تا به امروزبوده است. به این نکته اضافه کنیم، که به دنبال انقلاب صنعتی، شیفت های کاری استاندارد به صورت یک سوم ساعات شبانه روزی (هشت ساعت کار) در مقابل دوسوم دیگر (هشت ساعت خواب، هشت ساعت امور زندگی) مهمترین زمانی است که شخص می تواند به تعامل با دیگران در یک چهارچوب مشخص اختصاص دهد. هر چند تعامل با همکاران به ندرت تعاملی عمیقتر از گفتگوهای معمول در مورد هوا، سیاست، و سیاست های یک بام و دو هواست، هنوز این تعاملات به یک نیاز مهم پاسخ می دهند . افسانه "کار رویایی" که قرار است به ناملایمات زندگی پاسخ دهد و یا مرهمی بر زخم های روانی باشد هم بی ارتباط به این کشش تعاملی نیست. گویی محیط های کار فعلی (و به همین معنا محیط های تحصیلی فعلی ) نقش به سزایی در فراهم کردن حس دوگانه استقلال و تعلق دارند. به گونه ای که آن هشت ساعت (یا بیشتر) شیفت کاری تبدیل می شود به زمانی که شخص احساس مولد بودن را تجربه می کند و از یک رابطه تنظیم شده با همکارانش بهره مند می شود- گیریم که این ارتباط چندان هم ارتباط عمیقی نباشد.

این که شرکت های پیشرو در فن آوری اطلاعات اعلام کرده اند دور-کاری (و به تبعش خانه-کاری) را به عنوان سیاست های آتی و دائمی خود به رسیمت می شناسند و در آن جهت حرکت می کنند، حکایت از آن دارد که آینده از آن دور-کاران است  و بر مبنای شرایط موجود اجتماعی می شود حدس زد خانه-کاری بخش بزرگی از دور-کاری های آینده را تشکیل دهد. نگرانی از بیماری های واگیردار که تا مدت ها پس از فروکش کردن بحران کرونا با جوامع بشری خواهد ماند، هم به این حدس دامن می زند.

در این جا این سوال پیش می آید که پاسخ روانی انسان ها به خانه -کاری طولانی مدت یا دائم چه خواهد بود؟  به عبارت دیگر اگر بیرون-کاری علاوه بر عوامل اقتصادی عامل روانشناختی هم داشته باشد- که ادعا  در این جا این است که دارد- آنگاه تغییر این عامل روانشناختی چه تبعاتی برای ما ایجاد می کند.
جواب ساده اولیه این است که دچار اختلالات روانی می شویم. این جواب ساده، خط استدلالی زیر را پی می گیرد:
-         هرگاه یک نیاز روانی جواب موثر نگیرد با اختلال روانی رو به رو می شویم.
-         برون-کاری به یک نیاز روانی پاسخ می دهد.
پس به دنبال خانه-کاری با اختلال روانی رو به رو می شویم.
ایراد این استدلال این است که این گزاره را مفروض گرفته که "خانه-کاری نمی تواند به آن نیاز روانی که برون-کاری به آن پاسخ می دهد، پاسخ دهد." احتمالن در توجیه آن گزاره مفروض گفته خواهد اگر خانه-کاری می توانست به آن نیاز پاسخ دهد، لابد با توجه به توجیهات اقتصادی دور-کاری، خانه-کاری تا حالا رایج شده بود.

در پاسخ به این خط استدلالی می شود گفت که حتی اگر بپذیریم خانه-کاری به شکل اولیه اش نتواند به آن نیازی که برون-کاری به آن پاسخ می دهد، پاسخ دهد هنوز در غیاب یک استدلال جامع نمی شود گفت که خانه-کاری علی الاصول نمی تواند به آن نیاز پاسخ دهد. بنابراین جواب ساده بالا باید به این شکل تغییر کند که اگر راه حل های جایگزین و موثر برای پاسخ به نیاز تعامل و تعلق پیدا نکنیم، به دنبال خانه-کاری تام دائمی دچار اختلالات روانی می شویم.

پس سوال مهم دیگر این نیست که اختلالات روانی خانه-کاری چیست؛ بلکه سوال مهم این است که خانه- کاری چه تغییراتی را ایجاد می کند یا باید ایجاد کند تا جبران آن خسران روانشناختی اولیه بشود. اگر سوال اصلی به این شکل تغییر یابد، به جای این که بابت افسردگی هنوز از راه نرسیده زانوی غم به بغل بگیریم، می توانیم به دنبال راه حل هایی جایگزینی باشیم برای آن چه معاشرت حضوری- هرچند نسبتن سطحی- با همکاران فراهم می کرده است.

پیش از آن که به راه حل های جایگزین نگاه کنیم، لازم است یک بار دیگر ببینیم برون-کاری با چه سازوکاری و به کدام نیاز روانی پاسخ می دهد. به نظر می رسد مناسکی که در آن فرد احساس تعلق به یک گروه اجتماعی می کند بسیار همه گیر است. ما در نشست و برخاست های خانوادگی شرکت می کنیم، در مسابقات ورزشی تیم های مورد علاقه مان را تشویق می کنیم، در مناسک مذهبی با همکیشانمان حضور می یابیم، در کشورهایی که حزب سیاسی معنی دارد به احزاب سیاسی می پیوندیم، و از همه مهمتر، این روزها یک مجموعه از افراد، گروه ها و صفحات را در رسانه های اجتماعی دنبال می کنیم. به این ترتیب،  درون ماتریسی وسیع، پیچیده و پویا از گروه های اجتماعی حضور داریم و در تعامل با بخش های مختلف این ماتریس، احساس تعلق را از طریق تعامل با یک "دیگری حاضر و آشنا" تجربه می کنیم. همان طور که اشاره شد، ساعات نسبتن طولانی که فرد زمان هشیار خود را در محیط کار می گذراند باعث می شود سازمان کاری که فرد به آن تعلق دارد در میان این ماتریس اهمیت ویژه ای داشته باشد.  همکار (و در مواردی هم همکلاسی) تبدیل به آن "دیگری حاضر و آشنا" می شود که بدون آن که لازم باشد در مورد ارزش های به شدت شخصی مان با او به گفتگو بنشینیم، می توانیم از گذر تعامل با او نوعی تعلق را همراه با احساس استقلال تجربه کنیم. در عین حال قواعد حاکم بر روابط بین همکاران، تا حدی به شکل قاعده مندی این تعاملات را تنظیم می کند.

بنابراین سوال ابتدایی این نوشته، به این ترتیب تدقیق خواهد شد که به دنبال خانه-کاری چه بر سر احساس تعلق ناشی از تعامل با "دیگری حاضر و آشنا" خواهد آمد. به عبارت دیگر چه برسر آن حس تعلق خواهد آمد اگر دیگری صرفن مجازن "حاضر" باشد. یا یک قدم جلوتر: چه جایگزینی برای همکار به مثابه "دیگری حاضر و آشنا" می توان جست.

یکی از این راه حل های جایگزین فی الواقع پیش ترها در اختیارمان بوده است. منتها به دنبال تغییرات زندگی شهری، انبوه سازی و بلندمرتبه سازی تا حد زیادی آن را از دست داده ایم. تا مدت ها- و هنوز در شهرهای کوچک- محله و همسایه فراهم آورنده آن احساس دوگانه استقلال و تعلق بوده است. در شهرهای بزرگ البته دیگر کسی همسایه بغل دستی اش را هم نمی شناسد و زمانی را هم برای تعامل با آن ها اختصاص نمی دهد. منتها اگر از الان به بعد در هشت ساعت کار روزانه مان همه تعاملاتمان با همکار به مثابه "دیگری" به صورت مجازی انجام شود، همسایه تبدیل به آن دیگری دم دست می شود که ممکن است بتواند تا حدی به نیاز تعامل حضوری پاسخ دهد. شاید پربیراه نباشد اگر گفته شود یکی از عواملی که باعث شده معاشرت در محیط کار این قدرها هم مهم باشد این است که معاشرت همسایگی نقش روانشناختی سابقش را از دست داده است.
اگر بپذیریم تعاملات با همکاران هر چند تعاملات بسیار عمیقی نیست ولی به یک نیاز روانشناختی مهم پاسخ می دهد (یعنی تعامل با دیگری حاضر و آشنا)، آنگاه به دنبال خانه-کاری باید به دنبال یک پاسخ تازه  برای این نیاز باشیم. رونق گرفتن رابطه همسایگی و شکل گیری نوعی از تعاملات جدی جدید در محله یکی از راه حل های جایگزین برای جبران آن چه از دست خواهد رفت، می شود. همان طور که در روزهای قرنطینه، ارتباط با همسایه یکی از معدود ارتباطات موجود برای شهروندان بسیاری از کشورها بود، می شود حدس زد که با فروکش کردن نگرانی از ویروس واگیردار از یک سو و رونق گرفتن روزافزون خانه-کاری از سوی دیگر، همسایه تبدیل به آن دیگری  شود که در حضور او نیاز تعامل و تعلق پاسخ گیرد بی آن که قرار باشد این نیاز تعامل و تعلق، امری فوق العاده یا به شدت عمیق باشد. یعنی همسایه به جای همکار  (و تا حدودی همکلاسی) تبدیل به دیگری حاضر و آشنا می شود. با ارتقای نقش همسایه از مالک یا ساکن واحد مجاور یا نزدیک به "دیگری حاضر و آشنا" مفهوم "محله" هم نقش "تازه ای" پیدا می کند و به احتمال زیاد آن کارکرد روانشناختی را که پیشترها داشت و مدت هاست ندارد باز می یابد.  

مثل همه تغییرات تنظیمی نیروی کار، خانه-کاری در زندگی روانی و اجتماعی ما تأثیر خواهد گذاشت. منتها تا زمانی که با استدلالی موجه توضیح داده نشود چرا خانه-کاری تام علی الاصول ما را از ارضای برخی نیازهای روانی محروم می کند، نمی شود نتیجه گرفت خانه-کاری تام قطعن به بروز مشکلات روانشناختی خواهد انجامید.

۱ نظر:


  1. کره زمین بعنوان تنها مکان زیست برای انسان همواره شاهد از بین رفتن وانقراض گونه های جانوری و گیاهی بوده است. حال نوبت انسان است . انسان نیز بعنوان گونه ای جانوری در حال انقراض است . این انقراض نیز بدست خود انسان شروع شده و تا پایان زیستن انسان نیز ادامه خواهد یافت . پروسه انقراض انسان از مرز بازگشت گذشته است و دیگر کاری برای آن نمیتوان انجام داد.
    دلایل انقراض:
    ارتش و نیروهایی نظامی
    درجهان حاضر مفدار انرژی و منابعی که برای گسترش و نگهداری از این بخش از جامعه جهانی مصرف میگردد به حدی زیاد است که از توان جهان خارج است . این بخش از جامعه جهانی همچون غده ای سرطانی است که به حدی از رشد رسیده است که هیچ درمانی ندارد و روزی موجب مرگ جامعه انسانی میگردد. سیاستمداران یا دانشمندان و یا انسانهای اندیشمند در جهان یا این مسئله را نمیدانند ویا خود را به کری و کوری زده و در باره آن صحبت نمی کنند .
    برتولت برشت می گوید ، کسی که حقیقت را نمیداند ، نادان است ولی کسی که میداند و آن را انکار میکند ، خیانتکار است .
    نابرابری های اقتصادی
    نابرابری های اقتصادی چه در داخل کشورها و یا بین کشورهای جهان هر روز گسترش بیشتری یافته و عمیق تر میشود . این نابرابری ها به آن حد رسیده است که دیگر برای انسانها ی فقیر در همه جا غیر قابل تحمل گشته است و به جایی رسیده که انسانهای ندار برای بدست آوردن نان حاضرند جان بدهند.
    اندیشمندان و اقتصاد دانان در جهان فقط به این مورد اشاره میکنند ولی هیچ کدام راه حلی ارائه نمیدهند و حد اکثر از دارا ها میخواهند که انصاف داشته باشند و به فقرا کمک کنند . زهی خیال باطل ؛ اگر دارا ها انصاف داشتند که دارا نمی شدند.
    از آسمان زر نباریده بر سرش یا خودش دزد بوده یا پدرش
    کانون های بحران سیاسی ونظامی
    اسرائیل – تا چند سال دیگر میتوان به این حالت نه جنگ و نه صلح ادامه داد . ایا این مسئله به غیر از حذف یکی از طرفین (اسرائیل یا فلسطین ) از روی کره زمین راه حلی دارد؟
    کشمیر – تا چند سال دیگر میتوان به این حالت پر تنش بین هندوستان و پاکستان بر سر کشمیر ادامه داد. آیا این مسئله نیز راه حلی بغیر از یک طرفه شدن دارد؟
    عراق ، افغانستان ، سوریه – ایا جنگ در این سرزمین ها راه حلی دارد؟ یا فقط با ازبین رفتن این کشورها و جذف آنها از روی کره زمین مثئله حل می شود .
    آفریقا – جنگها و درگیری ها در این قاره که بیشتر آنها به این دلیل است که مرزها ی کشورهای منطقه توسط اروپائیان استعمار گر بدون توجه به مرزها ی موجود بین قبایل تعیین گردیده است .
    این موارد عمده بود ولی صد ها مورد دیگر نیز در این زمینه وجود دارد.

    اقلیت ها در کشور ها
    سیاهان و رنگین پوستان در آمریکا – ظلم بر اقلیت های سیاه و رنگین پوستان دیگر نیازی به توضیح ندارد . آیا این مورد نیز راه حلی بجز حذف رنگین پوستان (همانند آنچه بر سر سرخپوستان آوردند) راه حل دیگری دارد . آیا فقط با این که از پلیس بخواهیم که مهربانانه تر سیاهان را بکشند میتوان این مسئله را حل کرد .
    اقلیت چینی در فیلیپین – اقلیت چینی در فیلیپین که اقتصاد کشور را در دست دارند و با مردم محلی همچون برده عمل می کنند تا چند سال دیگر میتواند ادامه یابد.
    صدها مورد دیگر نیز در جهان وجود دارد .

    تکنولوژی
    هدف تکنولوژی حذف انسان از پروسه تولیو و توزیع می باشد .
    تکنولوژی به این هدف خود بسیار نزدیک شده است . با حذف انسان از پروسه تولید و وتوزیع ، جهان با انسانهایی روبرو شده است که وجودشان بر روی زمین اضافه است . و دیگرنیازی به وجود انها نیست .

    اگر با دقت به موارد با لا نگاه کنیم می بینیم که دنیا در حال حاظر دارای هیچ نظمی نست و شرایط موجود هیچ گاه پایدار نبوده و نیست .
    نظم جهان در حال حاضر فقط و فقط بزور سرنیزه و در ظاهر آرام بنظر میرسد که در داخل درحال غلیان است و همچون آتش فشان منفجر خواهد شد . چه ما دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم.
    آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت ، وز نو آدمی
    حافظ

    پاسخحذف